کد خبر: ۵۳۸۴۰۳
تاریخ انتشار: ۲۳ آذر ۱۳۹۶ - ۱۴:۱۶ 14 December 2017

نخستین بار برای تنبیه شوهر معتادم پای بساط «شیشه» نشستم اما بعد از آن دیگر نتوانستم مواد را کنار بگذارم و حتی یک بار اگر همسایه‌ها نمی‌رسیدند از زور خماری سر دخترم بلایی آورده بودم.

به گزارش روزنامه ایران، «شیدا» زنی کم سن و سال بود. چشمانش گود رفته و چند دندانش هم افتاده بود. اما در پس چهره پریشان و افسرده‌اش زیبایی محوی دیده می‌شد. سعی می‌کرد آثار زخم روی مچ‌هایش را بپوشاند اما آنقدر بریدگی‌ها زیاد بود که تلاش‌هایش نتیجه‌ای نمی‌داد. آرام و قرار نداشت. وقتی از او خواستم داستان زندگی‌اش را تعریف کند، لحظه‌ای بهت‌زده نگاهم کرد و بعد هم بغضش ترکید. درحالی که بی‌وقفه گریه می‌کرد گفت: «10 سالی از ازدواج من و «جلال» می‌گذرد. آن موقع 16 سال بیشتر نداشتم که به اصرار خانواده‌ام با پسر همسایه‌مان «جلال»، پای سفره عقد نشستم. با آن سن کم هیچ درکی از ازدواج نداشتم. با این حال بعد از ازدواج با مشورت بزرگ‌ترها همه تلاشم را برای رضایت همسرم انجام می‌دادم.

چند ماه اول بعد از عروسی‌مان به همین شکل گذشت اما کم‌کم دیر آمدن‌های «جلال» برایم آزاردهنده شده بود. هرچه به او می‌گفتم که شب‌ها از ترس نمی‌توانم بخوابم و خواهش می‌کردم که زودتر بیاید بهانه‌های مختلف می‌آورد. اخلاقش روزبه‌روز بدتر می‌شد و همه‌چیز را هم گردن من می‌انداخت. به او شک کرده بودم. به همین خاطر مدتی رفتارهایش را زیر نظر گرفتم تا اینکه فهمیدم اعتیاد دارد.

البته خودش قبول نداشت و مدعی بود معتاد نیست و تفریحی شیشه و هروئین می‌کشد. درحالی که احساس می‌کردم دنیا روی سرم خراب شده است بارها به جدایی فکر کردم اما از آنجا که «جلال» را دوست داشتم نتوانستم با خودم کنار بیایم. از طرفی بعد از طلاق معلوم نبود چه شرایطی برایم پیش می‌آید. چون نمی‌توانستم روی حمایت خانواده‌ام حساب کنم. به همین خاطر تصمیم گرفتم بمانم و تحت هر شرایطی زندگی کنم.
برخی می‌گفتند بچه می‌تواند شوهرم را به زندگی پایبند کند. اما تولد دخترمان هم فقط مشکلی به مشکلات‌مان اضافه کرد. «جلال» هم انگار نه انگار که پدر شده بود چرا که حتی یک ساعت هم از شب‌نشینی و خوشگذرانی‌هایش کم نشد.

دخترم چند ماهه شده بود که مسئولیت زندگی فشارهای زندگی‌ام را دوچندان کرده بود. دست آخر تصمیمی گرفتم که حالا هیچ راه برگشتی ندارم. فکر می‌کردم «جلال» هم همان‌قدر که من دوستش دارم به من علاقه دارد و اگر ببیند من معتاد شده‌ام دست از مواد برمی‌دارد و سربراه می‌شود. اما وقتی به او گفتم می‌خواهم با تو مواد بکشم باور نکرد و مسخره‌ام کرد.

بعد هم برای اینکه ثابت کند توان همراهی‌اش را ندارم، مرا پای بساط نشاند. اما نخستین بار که شیشه کشیدم دیگر نتوانستم آن را کنار بگذارم. هر روز اوضاع بدتر شد. وقتی به خودم آمدم فهمیدم از همسرم هم بیشتر وابسته و گرفتار مواد شده‌ام. وقتی مواد بموقع به من می‌رسید مشکلی نداشتم اما اگر خمار می‌شدم دیگر هیچ چیز و هیچ کسی را نمی‌شناختم. چندین بار حتی نزدیک بود به خاطر خماری و توهم دختر کوچولویم را خفه کنم. دیگر از این زندگی خسته شدم. حتی دخترم را به خاطر اعتیاد از من گرفته‌اند.» و...

افسرده‌ها گرایش بیشتری به مواد دارند

اسکندری، کارشناس ارشد مشاوره و مددکاری مرکز مشاوره «آرامش» پلیس اصفهان گفت: «اعتیاد به مواد مخدر بحرانی است که از دیرباز تاکنون وجود داشته و مصرف آن نه تنها سلامت جسمی و روحی مصرف‌کننده را تهدید می‌کند بلکه خانواده را نیز تا مرز فروپاشی پیش می‌برد. از دید سبب‌شناسانه، گرایش برخی افراد به مصرف مواد مخدر به تیپ شخصیتی و روانی فرد مربوط است. کسانی که اعتماد به نفس پایین و ویژگی‌های خلقی افسرده دارند و برای درمان به مصرف مواد مخدر پناه می‌برند، رفتارهای تکانشی دارند و ناسازگارند. تنش در روابط میان زوجین و فضای روانی ناسالم در خانواده همراه با تحقیر و سرزنش، برآورده نشدن نیازهای عاطفی – احساسی فرد، ناکام ماندن در زندگی مشترک و به نوعی دست نیافتن به هدف‌هایی که پس از ازدواج به آنها می‌اندیشند از جمله عوامل گرفتار شدن در دام اعتیاد است. زندگی با همسر معتاد، چه زن باشد چه مرد، مشکلات خاص خودش را دارد. با وجود یک فرد معتاد در خانواده زندگی هر یک از اعضای خانواده به نحوی صدمه می‌بیند، به این دلیل که آنها برای ادامه حیات مجبور می‌شوند که تغییراتی در زندگی خود ایجاد کنند تا بتوانند با اثرات ویرانگر بیماری اعتیاد کنار بیایند. برخی با تدبیر و آگاهی به فرد معتاد کمک می‌کنند که به زندگی سالم برگردد. در شرایطی نیز وضعیت همسر خود را می‌پذیرند و به زندگی ادامه می‌دهند اما برخی هم به‌دلیل عدم سازگاری و انطباق‌پذیری پایین بیشترین آسیب را می‌خورند که در این پرونده این زن دچار چنین آسیبی شده است.»

اشتراک گذاری
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار