به گزارش تابناک یزد، روزنامه شهروند نیز در گفت و گو با نقویان با عنوان «قحط الرجال نیست رد الرجال است» نوشت: «قحطالرجال نیست، ردالرجال است. من اگر پستی بگیرم شما را رد میکنم، حتی اگر بدانم شما بهتر از من هستید، چون تقوا در من نیست، نمیگذارم کس دیگر جایم را بگیرد. حتی جهلالرجال هم نیست، ردالرجال است. در تاریخ نقل شده ناصرالدینشاه در کاخ یا تالار قدم میزد و دایما با خودش تکرار میکرد که «نمیشه، نمیشه، نمیشه» خدمتکاری وارد شد و دید شاه با خودش حرف میزند، شاه که چشمش به خدمتکار افتاد، گفت «فلانی! چي نمیشه؟» خدمتکار جواب داد «قربان من بیتقصیرم شما میفرمودید نمیشه» ناصرالدین شاه گفت «میدونی چی نمیشه؟ از صبح توی این فکرم که کار این کشور بدون امیرکبیر درست میشه، میبینم نمیشه». خب دستور قتل امیرکبیر را خود ناصرالدین شاه داده بود، خودش ردش کرد و دست رد به سینهاش زد. از طرف دیگر در خاطرات امیرکبیر دیدهام که دستور داده بود مردم بچههایشان را آبله بزنند، امروز به آبله میگویند واکسن. بیماری آبله آمده بود و قرار بود بچهها را آبله بزنند، امیرکبیر هم بخشنامه کرده بود که باید آبله زده شود.
رمالها و جنگیرها در شهر هو انداخته بودند که آبله نزنید، چون جن در شما حلول میکند، مردم عوام بیسواد هم حرف اینها را گوش کرده بودند. امیرکبیر برای اینکه مردم آبله بزنند جریمه وضع کرد که اگر کسی آبله نزد باید جریمه بدهد. میگویند روزي بچه یک پینهدوز را آوردند که بر اثر آبله نزدن مرده بود، امیرکبیر از پینهدوز پرسید چرا آبله نزدید مگر نگفتیم باید بزنید؟ پینهدوز هم بهانهجویی کرد که وقت نشد و نتوانستیم و غیره، امیرکبیر هم گفت باید جریمه بدهی، پینهدوز گفت ندارم، فقیرم. نقل شده که امیرکبیر به همان میزان جریمه، پول از جیبش درآورد و به پینهدوز داد و گفت بینداز در صندوق حکومت تا قانون نقض نشود. چند دقیقه بعد بچه بقالی را آوردند که او هم مرده بود، میگویند امیرکبیر شروع به گریه کرد، یکی از رجال سیاسی پرسیده قربان چرا گریه میکنید؟ امیرکبیر پاسخ داده چون ما مسئول مرگ این مردمیم و دو تا کودک کشته شدهاند و ما مسئولیم، من چطور گریه نکنم؟ آن شخص میگوید چشمشان کور، ما که گفتیم آبله بزنند، بخشنامه هم کردیم، تقصیر خودشان است. امیرکبیر پاسخ میدهد مسئول جهل این مردم هم ما هستیم، ما هم مسئول جانشان هستیم، هم مسئول جهلشان، اگر ما به اندازه کافی تبلیغ کرده بودیم و مردم را بیدار کرده بودیم، مردم گول رمالان و فالگیرها را نمیخوردند.»