اسماعيل خوشنويس از روزهاي نمایندگی اش می گوید
صادق پناهي:
از مبارزان پيش از انقلاب است. با شيوه مبارزهاي که ميتواند مخصوص يک معلم باشد. ايده تشکيل کانون صنفي معلمانش بهقدري ساواک را حساس ميکند که تا آخرين روزهاي حکومت محمدرضا پهلوي دست از سرش برنميدارند. روز يازدهم بهمن سال 57 شبانه به منزل پدرش ميريزند تا با صحنهسازي سر به نيستش کنند؛ اما او مدتهاست که به زندگي مخفي روي آورده و از اين حادثه جان سالم به درميبرد.
بعد از پيروزي انقلاب بهعنوان نخستين مدير آموزشوپرورش شهرستان اردبيل منصوب ميشود و دوراني که از آن بهعنوان روزهاي سختي ياد ميبرد، مي گويد: با لطف خدا بهخوبي سپري شدند. سپس در انتخابات نخستين دوره مجلس شوراي اسلامي از شهرستان اردبيل کانديدا ميشود. تا با کسب 29 هزار رأي در دور دوم راهي نخستين مجلس پس از انقلاب شود. روايت است که ميگويند با دوچرخهاش به تهران ميرود و با دوچرخهاش هم برميگردد. اولي را تأييد ميکند اما با خنده ميگويد که در سال سوم نمايندگي دوچرخهاش بهکلي از بين رفته است.
اسماعيل خوشنويس. مردي که صندليهاي قرمز مجلس شوراي اسلامي نطقهاي معروفش را فراموش نخواهند کرد. آنگونه که هنوز هم اردبيل و مردمانش او را فراموش نکردهاند. مردي که سادگي ظاهرش درآميختگي با رفتار پيچيدهاش از او شخصيتي منحصربهفرد ميسازد. تابهحال با هيچ رسانهاي مصاحبه نکرده است.
در ميان کلام گاهي چنان پرشور صحبت ميکند که لحظهاي ميتواني او را پشت تريبون مجلس در حال ايراد سخنراني تصور کني. صحبت کردن با او ساده نيست. سؤال را با دقتي عجيب ميشنود و در هر پاسخي بهظاهر جوابي است که پشتش مفهومي نهفته است. او را ميتوان چيزي بيش از يک نماينده مجلس دانست. مردي که بعد از پايان دوره اول مجلس شوراي اسلامي باسياست خداحافظي ميکند. به مدرسه بازميگردد و تا امروز که چيزي نزديک به سه دهه از آن گذشته است يک دبير باقي ميماند.
مجلسي بهشدت پرکار که در روزهاي حساس نخست انقلاب باوجود 32 کشته و باوجوداينکه به دلايل خاصي کار خود را با 243 نماينده آغاز کرده است به ايفاي نقش حياتي در تاريخ ادوار مجلس شوراي اسلامي ميپردازد. رأي اعتماد به 102 وزير خود ميتواند گوياي اين مسئله باشد.
مجلسي که نگاهي به آن نشان ميدهد بسياري از چهرههاي سرشناس امروز کشور در آن عضويت داشتهاند. از مقام معظم رهبري تا رئيسجمهوري اسلامي ايران.
* شما در سال 52 با همکاري جمعي از معلمان ايده تشکيل انجمن صنفي معلمان را طي نامهاي به اطلاع فرمانداري، شهرباني، ژاندارمري و ساواک رسانديد...
انقلاب بر وزن انفعال است؛ يعني پذيرش تغيير نه تغيير دادن. درحاليکه عوام ممکن است فکر بکنند انقلاب يعني دگرگون کردن. اصلاً چنين نيست. در جامعه شرايطي پيش ميآيد که مردم در قبال آن از خود واکنش نشان ميدهند. مردمي که به چند دسته تقسيم ميشوند. عدهاي شرايط را زود متوجه ميشوند.
آيه شريفهاي از قرآن است که ما انسان را از صلصال خلق کرديم. صلصال يعني سفال. انسانهايي بودند سفال گونه که بازخورد مسائل در آنها ايجاد صدا ميکرد. عدهاي هم مثل خشت بودند که شرايط جامعه روي آنها تأثيري نداشت. ما در قبل از انقلاب با بياخلاقي مواجه بوديم. با بيعدالتي مواجه بوديم. تبعيض بود و البته مسائل جهاني هم بود. اگر بخواهم نگاه کلاني داشته باشم
مجموعهاي از عوامل بودند که زنجيروار به هم متصل بودند؛ که انسانهاي هوشيار آن زمان را حساس کرده بود. ما متوجه استثماري که در آن زمان در کشور ما از سوي قدرتهاي بزرگ صورت ميگرفت بوديم. ما متوجه فساد سازمانيافتهاي که در مملکت بود بوديم و خواهان رفع اينها از سر کشور بوديم.
به عبارت بهتر کوتاه کردن دست قدرتهاي خارجي از منابع ملي و همچنين انسانهاي بيلياقتي که در رأس امور بودند خواست ما بود. چيزي هم که باعث انقلاب
شد پيوستن بدنه جامعه به همين انسانهاي حساسي بود که لزوم تغيير را درک کرده بودند.
اين مجوزي است که قرآن به ما داده است که اگر ظالم در قبال ظلم خود در برابر مظلوم خجالت نکشد مظلوم ميتواند به هر نحوي سخن خود را به گوش او برساند. مصداق بارز آنهم واقعه عاشورا است. ما بر همين راستا حرکت کرديم. باهم ارتباط برقرار کرديم. چرا که هيهات من الذله نقشه راهي بود که انتخاب کرده بوديم.
من در آن زمان در تبريز در حال تحصيل بودم. عضو گروه مبارزه با فساد بودم. بعد فعاليت خود را به اردبيل کشانديم و با نامهنگاري ايده تشکيل کانون صنفي معلمان را به اطلاع فرمانداري، شهرباني، ارتش و ساواک رسانديم.
* از آن زمان به مدت 5 سال شما جز چهرههايي هستيد که موردتوجه ساواک قرار ميگيريد.
خب فلسفه وجودي تشکيل اين کانون در ظاهر احقاق حقوق صنفي معلمان بود. ولي هدفي که ما در حقيقت به دنبال آن بوديم شوريدن عليه عدم شايستهسالاري بود که در جامعه وجود داشت. سازوکاري هم براي آن تعريف کرده بوديم. خوب درخواست ما را نه فرمانداري فهميد. نه شهرباني. نه ارتش. ساواک بود که متوجه منظور ما شد.
احضار شدم.
آن زمان شما در بدو ورود به ساواک مورد اهانت قرار ميگرفتيد. بعدازآن به من پيشنهاد شد درازاي مشوقهايي از اين مسئله منصرف شوم. جمله جالبي که من آن
روز شنيدم اين بود. چرا ميخواهي مردم را از غفلت بيدار کني؟ معني اين جمله اين بود که در خواب نگهداشتن مردم هدفي راهبردي بود که توسط رژيم دنبال
ميشد.
من آنجا اين شعر از مولوي را خواندم که تو جهاني بر خيالي بين روان، بر خيالي صلحشان و جنگشان، وز خيالي فخرشان و ننگشان... يک عدهاي را سرکار آورده بودند که شايسته نبودند.
ما خواستار سرکار آمدن کساني بوديم که لياقت زمامداري را داشتند. با دانستههايشان سرکار آمده بودن. نه با رابطه. ايده تشکيل انجمن صنفي معلمان در همين راستا بود. ما به دنبال گردنآوردن استعدادهاي جامعه کنار هم بوديم. چون در چنين فضايي بود که کار بلدها خود را نشان ميدادند.
تا انقلاب هم پيگيرش بوديم. چرا که متشکل کردن معلمان چهار سال زمان برد و خوب به همين دليل هم هميشه تحت نظر بوديم. حتي دستور داده بودند مرا از مدرسه اخراج کنند. ولي خوب آدمهاي خوبي بودند که نگذاشتند اين اتفاق بيفتد.
به اين طريق که بهجاي تدريس دروس ديني به تدريس زبان انگليسي پرداختم؛ و خوب بالاخره انقلاب شد. در اين بالاخره هم حرفهاي زيادي است که حرف زدن از آنها زمان بسياري را ميطلبد.
* بعد از انقلاب شما بهعنوان نخستين مدير آموزشوپرورش شهرستان اردبيل منصوب ميشويد. مسئوليتي اجرايي که شما پيش از ورود به مجلس بر عهده ميگيريد.
خب مرا ميشناختند. با توجه به آن شناخت پيشنهاد شد که اين مسئوليت را بپذيرم. در مدتي که من در اين مسئوليت بودم با آدمهاي مختلفي برخورد داشتم. هر روز
اعتصاب داشتيم. تحريکات در مدارس گسترده بود. نميگذاشتند کار آموزشوپرورش پيش برود.
آن زمان يک ميزي داشتم که روي آن پر بود از جاي قمه و کارد و اينجور چيزها. ولي لطف خدا شامل حال ما شد تا باوجودآن شرايط آسيبي از سوي ما متوجه کسي نشود. هرروز نامه داشتيم که فلاني را پاکسازي کنيد. فلاني را اخراج کنيد. من همه آنها را پاره ميکردم و دور ميريختم. اعتراض ميکردند. جوابي که داشتم اين بود. ما براي وصل کردن آمديم. ما انقلاب کرده بوديم که اگر حقي را زنده نميکنيم لااقل حقي را هم سلب نکنيم.
همينها هم باعث شد که زمان ثبتنام مجلس با درخواستهاي بسياري براي اين مسئله مواجه شدم. درحاليکه تمايلي هم نداشتم. مرحوم شيخ سعيد اصغري نياري خيلي در اين مورد تأثير داشت. استادم بود. گفت اگر ثبتنام نکني در قيامت متعرضت خواهم شد. ثبتنامکردم. خب لطف خدا شامل حال ما شد. مردم به ما اعتماد کردند. من در دور دوم انتخابات توانستم به مجلس راه پيدا کنم.
* اگر بخواهم مهمترين سؤال خود را پرسيده باشم بايد به ماجراي نمايندگي شما در مجلس شوراي اسلامي بپردازيم. شما کانديدا ميشويد و بارأي مردم اردبيل به مجلس شوراي اسلامي راه پيدا ميکنيد.
بعد از حضور در مجلس به فکر استعفا افتادم و با همين تصميم به اردبيل رفتم. منتهي مرا منصرف کردند تا برگردم و کارم را ادامه دهم. البته اينطور نبود که فضا براي من تنگ باشد. برخي مسائل را نميتوانستم بپذيرم. دو سال و نيم تمام با دوچرخهاي که با خود برده بودم پيگير امور مردم بودم. موقع رفتن به مجلس هميشه راحت بود. چراکه مسير خيابان سپه کهبه مجلس منتهي ميشد سرازيري بود. موقع برگشتن کارم سخت ميشد.
من در همهسالهاي حضور در مجلس بهعنوان مخالف بودجه صحبت کردهام. دليلش هم نبود برنامه مشخص براي بودجههاي پيشنهادي بود. در مورد مسائل کلان کشور نظر ميداديم. هرچند که عدهاي همان دوچرخهسوار شدن ما را توهين به مقام نمايندگي ميدانستند. منتهي من براي سوارشدن به ماشين ضدگلوله نماينده نشده بودم.
چگونه ميتوانستم آرايي که مرا نماينده مجلس کرده بود فراموش کنم؟ در دوران نمايندگي هم مالي به مالم افزوده نشد. اسناد خانهاي را در اختياردارم که اگر امضا کرده بود متعلق به من بود. ولي نخواستم. در تمام آن چهار سال هم بدون تعارف سعي کردن وظايف نمايندگيام را درست انجام دهم. کاري را انجام ميدادم که فکر ميکردم درست است. هيچ تعارفي هم در اين مورد نداشتم.
* اسماعيل خوشنويس در چهار سال نمايندگي مجلس شوراي اسلامي چهکاري براي اردبيل انجام ميدهد؟
بحثي که فکر ميکنم بايد به آن اشاره بکنم تأکيدي است بر اينکه وظايف نمايندگي مسئله روشني است. با اينحال شرايط کشور در آن زمان بهگونهاي بود که ما در مواردي مجبور به ورود به مسائل اجرايي هم داشتيم. خيلي به اين کاري نداشتيم که چه کساني در سرکار هستند. اوايل انقلاب بود و همهکساني که مشغول بودند بهنوعي انقلابي محسوب ميشدند. اما اينکه اسماعيل خوشنويس چهکارهايي انجام داده است. پيشنهاد ايجاد ناحيه صنعتي در اردبيل را بنده مطرح کردم. کارخانه سيمان بخشي از عملکرد من است. براي بحث فرودگاه آنقدر پيگير شدم که اعتراض کردند نماينده اردبيل شبها هم در وزارت کشور ميخوابد. مسئلهاي مهمتر از همه اينها. پيشنهاد استان شدن اردبيل را من مطرح کردم.
اسناد همه اينها هم موجود است. من وظيفه داشتم استعدادهاي منطقه را بروز دهم. از همه اينها هم راضي هستم. تنها مسئله استان شدن استان اردبيل آنگونه که من ميخواستم پيش نرفت. هرچند تصميمي بود که توسط زعماي استان پيگيري شد و ما هم به آن احترام ميگذاريم.
و بعد شما براي دور بعدي مجلس شوراي اسلامي کانديدا نمي شويد به مدرسه برميگرديد.
ما بايد ببينيم نماينده کيست و چه وظايفي بر عهده دارد. مگر اين است که هر نماينده در همه امور کشور صاحبنظر است؟ چرا بايد چنين باب شود که رفتوآمد به ستاد ملاک خدمترساني واقع شود. من نميتوانستم با چنين چيزهايي کنار بيايم.
نماينده وظيفه دارد از وزير انديشه بخواهد. نه اينکه کارچاقکن باشد. اينجور چيزها باسليقه من سازگار نبود. من کاري با اشخاص ندارم. فقط سؤالم اين است که ديگران رفتند و چه کردند. عملکرد همه افراد مشخص است و بهراحتي ميتواند ملاک داوري قرار بگيرد.
من معتقدم کار نماينده ورود به مسائل اجرايي نيست. بلکه بايد به نمايندگي از مردم ناظري دقيق در مسائل اجرايي کشور باشد. اين سادهترين چيزي است که ميتواند نصب العين راه جامعه ما باشد.
منبع: نشریه مهر اردبیل