به گزارش تابناک رضوی به نقل از میزان، پاسدار شهید «براتعلی داودی» در ۱۳۳۷ در مشهد مقدس در خانوادهای محروم متولد شد و در نهایت در ۲۸ فروردین ۱۳۶۲ در پیرانشهر بر اثر آسیبدیدگی شدید و قطع یک دست و دو پا به شهادت رسید.
بُرشهایی از زندگی این قهرمان کشورمان را که در کتاب «ماشال» گردآوری شده است، منتشر میکند.
جذب به جبهه
کار هر روز هفته بچههای مسجد شده بود هماهنگی راهپیماپیها و تظاهرات و کارهای اداری اعزام به جبهه. حال و هوای محله را عوض کرده بودند. بار بیشتر کارها بر دوش براتعلی بود.
مشغولیتش از همه زیادتر بود. می رفت و می آمد و با هر کسی فراخور عقل و روحیهاش برخورد و صحبت می کرد.
او حرف می زد. استدلال می کرد. نصیحت می کرد. ولی کنار همهی اینها سعیاش این بود که با خوش خلقی، مردم را به اسلام و انقلاب راغب و خوش بین بکند و این منش و روش را وظیفه هر متدین حزب اللهی می دانست، این وظیفه را هم محدود به دوستان مسجدی و محلهای نمی کرد.
با برادران و قوم و خویشش نیز همین جور بود و خود را ملزم به این وظیفه کرده بود.
یک روز کلی با هم صحبت کردیم. از جبههها گفت. از خاطرات خود و بچهها تعریف کرد. خیلی برایم جذاب بود. از هم صحبتی باهاش خسته نمیشدم. کلماتش را دوست داشتم.
آخرهایش گفت: نگاه کن داداش! منطقهی کردستان که ما در آنجا هستیم، از نظر فرهنگی و علمی فقیر است. شما که الحمدلله اطلاعات و آگاهی خوب و مناسبی داری و از علم پزشکی هم بهرهای بردهای، به آن مناطق بیا و زکات علم و دانشت را پرداخت کن. می دانم که تأثیرگذار هستی.
سرم شلوغ بود. هم کارم وقتم را زیاد میگرفت، هم مثل خیلیها خانواده و مسئولیتهای خودش را داشتم. جاذبه حرفهای برادر چنان تأثیری بر من گذاشت که همه مشغلهها را به خدا سپردم و کارهای اعزامم را بی درنگ انجام دادم.
چیزی نگذشت که من هم راهی کردستان شدم و در منطقه باختران مشغول فعالیت شدم.
توانستم هم آموزشها و کارهای نظامی انجام بدهم، هم در عرصهی پزشکی و اقدامات فرهنگی خدمتی بکنم. براتعلی درست میگفت. واقعا جای فقیری بود. کلماتش را جای درستی خرج کرد.