در پایان قرن اول هجری، وضعیت جدیدی در جهان اسلام در حال شکلگیری بود. با شروع قرن دوم هجری، دین اسلام تا آفریقا گسترش پیدا کرد و در این فرایند با فرهنگ یونانیمآبی و رومی همسایه شد. متأسفانه برداشت حکومت اموی از اسلام یک دین عربی بود و قصد داشتند تنها با استفاده از ظرفیتهای قبایل و فرهنگ عربی، امپراتوری اسلامی را اداره کنند.
حذف خاندان و اصحاب پیامبر(ص)، علاقهمندنبودن به آموزههای اسلامی و تمایل به رهبری سیاسی جامعه حاکمان بنیامیه را مجبور کرد برای اداره این امپراتوری از الگوهای اجرائی بیزانس وام بگیرند. این وامگیری بدون پشتیبانی فرهنگی نیز به خاندان بنیامیه کمکی نکرد زیرا ادارهکردن این سرزمینها احتیاج به عناصر جدیدی داشت که با ویژگیهای یادشده بنیامیه و فرهنگ قبیلهای عربی ناسازگاری داشت. از مهمترین ویژگیهای مورد نیاز جامعه اسلامی، نگاه مساوی به عرب و غیرعرب و گسترش عدالت در جامعه و همه افراد طبقههای جامعه بود.
در ابتدای قرن دوم، ظرفیتهای دین اسلام بیشتر آشکار شد و دین اسلام به یک دین جهانی تبدیل شد. دین اسلام بنابر آموزهای اسلامی، دینی برای رستگاری همه انسانها بود ولی بنیامیه تلاش میکردند از اسلام مطابق دید خود یک قرائت عربی ارائه کنند.
شرایط جدید جهان اسلام، توسط حاکمان بنیعباس و خصوصا توسط «مأمون» درک و باعث تغییر نگاه بنیعباس به فرهنگ و تمدن شد. آنان مجبور شدند در جهت نشر و گسترش برخی از علوم تلاش بیشتری انجام دهند. ناآشنایی حاکمان عباسی با مبانی اسلامی آنها را وادار کرد برخی از علوم را از دیگر فرهنگها وام بگیرند. آنها به این منظور اقدام به تأسیس بیتالحکمه کردند و برای ترجمه کتابهای پزشکی، ریاضیات، منطق، فلسفه و ... به محققان کمک مالی فراوانی انجام دادند. البته در کنار این علوم ترجمهشده باید به علومی هم که ایرانیان داشتند اشاره کرد.
در حکومت بنیعباس «علاوهبر پیشرفت اقتصادی و توسعه سازمانهای حکومتی، سه عنصر مهم در این دوره پدیدار شد که با توجه به آنها میتوان این دوره را دوره شکوفایی فرهنگ انسانی نامید:
١- تثبیت فرهنگ اسلامی مبتنیبر زبان عربی، سبک زندگی ایرانی و علم و فلسفه یونانی
٢- توسعه فقه اسلامی...
٣-شکلگیری کلام اسلامی که نوعی مکتب مدرسی در آن پدیدار گشت که هنوز هم بر تفکر کلامی مسلمانان تأثیر دارد» (دین و اخلاق در نگاه هانس کونگ. ضمیمه شماره ١ اسلام ص٢٨٠. حسن قنبری).
در این زمان دو علم فقه و کلام از همه بیشتر در جامعه رشد کرد و مکاتب مختلف فکری در آن ظاهر شد. در فقه با حمایت حکومت عباسی چهار مکتب (مالکی، حنفی، شافعی و حنبلی) به وجود آمد و در کلام مکاتب معتزلی مرجئه... در جامعه ظاهرشد.
متأسفانه آشنانبودن حاکمان عباسی با مبانی اسلام باعث ایجاد انحراف شدید در گروههای اسلامی شد. در این زمان امامصادق(ع) بهعنوان هدیه خداوند برای هدایت امت اسلامی ظاهر شد. امامان شیعه از همان ابتدا نگاه عربی و قومی به اسلام را تحریفشده میدانستند و در این راه هم هزینه زیادی حتی شهادت را نیز پرداخت کردند.
امام صادق(ع) نیز مخالفت با نگاه عربی بنیامیه را ادامه داد و تلاش کرد ویرانیهای نگاه بنیعباس را کم کند. امامصادق(ع) تلاش فراوانی کرد که اسلام مورد تبلیغ پیامبر مهر و محبت(ص) را در جامعه گسترش دهد. ایشان در نخستین اقدام تلاش کرد با معرفی سیره فراموش و تحریفشده پیامبر، ایمان را بهعنوان رکن اساسی اسلام در جامعه احیا کند و به این منظور زندگی پیامبر(ص) را در قالب احادیث برای مردم نقل کرد.
در اقدام بعدی امام(ع) به دانش فقه توجه ویژهای کرد و با توجه به اصول متقن قرآنی، کلامی و سیره پیامبر(ص) فقه شیعه را در مقابل فقههای چهارگانه یادشده تأسیس و شاگردانی را تربیت کرد و قوه اجتهاد را در آنها پرورش داد و به آنان اجازه داد در مسجد بنشینند و به سؤالهای شیعیان پاسخ دهند. در مباحث کلامی نیز بهخوبی با نشاندادن ضعفهای هرکدام از فرقهها، آموزههای عقیدتی صحیح را به جامعه اسلامی نشان داد.
در کنار این اقدامات، امامصادق(ع) تلاش کرد ضمن حفظ معنویت اسلام قرائتی، عقلانی، اخلاقی و مسئولیتپذیر از اسلام ارائه کند.
*پژوهشگر