تابناک اصفهان: نما و منظر شهری نقطه مبهم و مغفول در طرحهای جامع و تفصیلی محسوب میشوند.اگرچه همواره بخشی از یک نمای معماری، وجه معنایی آن بوده اما به نظر میرسد امروزه نمای ساختمانها بیش از هر زمان دیگری در تنگنای معنیگری قرار گرفته و درگیر مخابره هدفمند پیام، از کارفرما یا مالک به مخاطب اثر معماری شدهاند.
گشتی کوتاه در برخی محلات مرفه نشین شهرهای بزرگ کشورمان، کافیاست تا ما را با احجام و المانهای تندیسگونه برگرفته از کلیسای پانتئون، کنگره آمریکا، کلیسای سنت پل، کاخ الیزه، معابد یونانی و نماهای هوسمانی در قلب محلات مسکونی مواجه کند. بهنظر میرسد که برای فهم دقیق و ژرف پدیده نماهای کلاسیک، جامعه معماری نیازمند به دست آوردن رویکردهایی جامعهشناختی، برای بررسی سازوکارهای ذهنی بازیگران این ماجراست.
عملکرد بسترسازان فکری جامعه در رشد این نوع سبکسازی را باید به بوته نقد گذاشت و اینکه چرا تاکنون واکنشی از سوی جامعه تخصصی، علمی یا دانشگاهی جز بحثهای کوتاه در جمعهای محدود صورت نگرفته است.
ژان بودریار، نظریهپرداز فرانسوی، معتقد است در عصر ما اشیای زندگی روزمره از ماهیت کارکردی خود جدا شده و وارد ساحتی نمادین شدهاند. بهزعم وی نظام سرمایهداری با واردکردن کالا به چنین حوزهای آن را از مصرف یک کارکرد به قصد رفع یک نیاز، به مصرف یک نشانه تبدیل کرده است.
اگرچه همواره بخشی از یک نمای معماری، وجه معنایی آن بوده اما به نظر میرسد امروزه نمای ساختمانها بیش از هر زمان دیگری در تنگنای معنیگری قرار گرفته و درگیر مخابره هدفمند پیام، از کارفرما یا مالک به مخاطب اثر معماری شدهاند. به عبارت بهتر انگار هالهای معنایی آن را فرا گرفته و در حال تبدیلکردنش به یک نشانه صرف است.
نمونهاش موج نماهای شیشهای تا چندی پیش و رواج آن در معماری ایران است که شیشه در اصل مادهای، دیده نمیشود که وجودش را لزوما برای ایجاد شفافیت بخواهیم، بلکه یک نشانه قراردادی از مدرنیسم است که آن را به بنا اضافه میکنیم تا درحقیقت معنای مدرن شدن را مصرف کنیم.
این روزها، ساکنان شهرهای بزرگ، کمتر صبحی را بدون دیدن بنای کوبیدهشده و کمی بعدتر روییدن یک بنای جدید و پرابهت که با نمای «رومی» آراسته شده، آغاز میکنند. روند رو به افزایش و رشد قارچگونه این نوع نما که در مجامع علمی با نمای کلاسیک یا نئوکلاسیک شناخته میشوند نشان از مقبولیت آن برای قشر سرمایهگذار چه در مرحله طراحی و ساخت و چه بهعنوان بهرهبردار و مصرفکننده نهایی را دارد.
استفاده افراطی از سطوح و احجام بیرونی به سبک کلاسیک، که عامدا در تناقض آشکار با همجواریهای اطراف و شبیه به کاربریهایی که در دنیا «غیر مسکونی» تعریف میشود، طراحی شدهاند، نشان از تمایل آگاهانه به نمایش تمایز، تفاوت و حتی تمول صاحبخانه دارد.
شبیهسازی معابد، کاخها و کلیساها به وضوح ما را به این واقعیت میرساند که سبکهای معمول«خانهسازی» دیگر جوابگوی مشتریان این نوع سبک نیست و همیشه این بیم یا نگرانی در ذهن بیننده وجود دارد که در رقابتی که میان سازندگان و مشتریان این نوع سبکهای انگشتنما در گرفته، برخی شهرهای ایران به ویژه پایتخت، در آیندهای نهچندان دور، به صحنه نبرد سبکهایی پرابهتتر تبدیل شود و نسل امروز ایران شاهد مرور دوباره سیر تحول تاریخ معماری غرب باشد.
تمایل به وجود نمای رومی در شهرها ایران از کجا نشات می گیرد؟بهنظر میرسد با توجه به عمق توجیهناپذیری کاری که معماران نماهای کلاسیک انجام میدهند، برای آنها تنها یک مفر برای استدلال در توجیه این امر باقی میماند که همانا مخفیشدن پشت خواست مردم و کارفرمای خصوصی این پروژههاست. اگر معماری و بهطور عام، هنر، برای مردم ایجاد میشود، در برابر بنایی که مردم چنین اقبالی به آن نشان میدهند، نباید موضع مخالف گرفت.
اما در کنار بحث درباره جایگاه «خواست مردم» در تصمیمگیری معماری، میتوان در خود «خواست مردم» کمی درنگ کرد و به این اندیشید که این خواست اگر از خلأ تولید نمیشود، آبشخورهای آن چیست و جایگاه پروپاگاندا در ایجاد و شکلگیری آن کجاست؟ فارغ از قدرت عمل شخص طراح، کارفرما و همچنین لابی اتحادیه املاک با سازندگان که در تمام سالهای نوسازی کشور بدون ممانعت سازمانهایی چون شهرداری و نظام مهندسی مواجه شدهاند و در فقدان ضوابط کافی، «دوران طلایی»ای را برای خود رقم زدهاند، آسیبشناسی جدی را باید متوجه مشتریان این نوع سبک و بسترسازان فکری جامعه دانست.
آیا شیوع این نوع از ساختوساز به اعتقاد برخی، نشان از پدیده اجتماعی«نوکیسگی» در بین گروهی از متمولین جامعه دارد که همزمان با دوران نوسازی کشور، با بهدستآوردن سرمایه لازم ولی خالی از بنیانهای فکری و هویتی کافی به سمت و سوی معماری غربی و در رویای کاخنشینی به ستون و سرستونهای معابد دوران باستان گرایش یافتند؟
اینکه به چه اندازه خواست و تفکر این نوع کارفرمای خاص، میتواند در تعمیم سبک ساختوساز در پهنه فرهنگی ایران، موثر باشد البته به سوی دیگر ماجرا باز میگردد. تا چه میزان میتوان این پدیده را ناشی از تاثیرات گسترده و غیرقابل چشمپوشی شخص و معماری شناختهشده دانست که دستی در ساختوسازهای خاص و سرمایهگذاری از بدو پروژه دارد، خودش را مردمی میپندارد و از قضای روزگار، از دانشگاهی داخلی فارغالتحصیل شده ولی نامش بهعنوان برند «رومیساز» بر سر زبانها میچرخد؟ و البته بحق در اجرای موبهموی الگوها خوب عمل میکند.
چرا این نوع نما به راحتی«خواست جامعه امروز» معرفی میشود، در حالیکه نقش سوداگرانه سازندگان، مافیای مصالح و بنگاههای مسکن بهعنوان پروپاگاندای سبک طراحی، در تشدید توهم جامعه به سمت معماری کلاسیک اگر فرضیه نزدیک به ذهن نباشد، دور از واقعیت تلقی نمیشود.