چندین سال جنگ نیابتی در منطقه، و برتری یابی تقریبی ایران نسبت به امریکا در چند ماه اخیر، آنقدر برای امریکاییها گران تمام شد که ناچار، دست به جنایتی این چنینی بردند. سردار سلیمانی، پس از سالها مجاهدت در همه میدانهای نبرد پس از انقلاب، برای کشور باقی ماند، تا نه در مبارزه با بعثیها و نه در مبارزه با تروریستها بلکه بدست شقیترین موجودات عالم به درجه رفیع شهادت نائل آید.
توجیه امریکاییها برای این حادثه، حتی مورد پذیرش حقوقدانهای امریکایی هم قرار نگرفت؛ خوشحالی عدهای بی وطن در توئیتر هم نه جای تعجب دارد و نه جای بحث؛ تجربه توجیه فاجعه هیروشیما و ناکازاکی، به نیکی اموخت اگر فردا روزی امریکا تهران را هم بمباران کند، باز هم عدهای آنرا توجیه کرده و شادی میکنند.
حمله تروریستی به سردار سلیمانی، تعارض شدیدی در امریکا بر سر ترس از واکنش ایران ایجاد کرده است؛ رعب امریکاییها از احتمال واکنش ایران به این واقعه تروریستی موجب شد، تا از طریق سفارت سوئیس ابتدائا پیام تهدید را به ایران ابلاغ کنند تا شاید بتوان ایران را از واکنش به اقدام تروریستی خود بازدارند که پس از دریافت پیام قاطع، نا امیدانه از ایران درخواست کردند تا به یک واکنش همسطح با خباثت امریکاییها بسنده کند! .
اطمینان امریکا از واکنش قاطع ایران موجب شد تا در نهایت، به حربههای همیشگی رسانهای برای تحریک افکار عمومی ایران، برای جلوگیری از واکنش مقامات مسئول روی بیاورد؛ خط تبلیغی فعلی مثل همیشه در صدد القای این دروغ است که واکنش ایران به اقدام امریکا موجب جنگ خواهد شد؛ توجه به نکات زیر در همین رابطه، ضروری است:
یکم؛ ایران به هیچ وجه شروع کننده تقابل نظامی نیست؛ اما بر فرض مشابه اگر ایران یکی از مقامات ارشد امریکا را مورد هدف قرار میداد امریکا چه اقدامی می کرد؟ با وجود اینکه تبلیغات امریکایی بر گزارهی همیشگی جنگطلبی ایران استوار است اما پر واضح است، تقابل نظامی، نه از جانب ایران بلکه با خباثت امریکاییها در ترور سردار سلیمانی که خود در عرف بین المللی به نوعی اعلان جنگ تفسیر می شود، آغاز شده است.
دوم؛ افزایش تنش در منطقه هم نه از جانب ایران بلکه از زمانی رو به فزونی رفت، که امریکا بر خلاف تمام قوانین بین المللی یک شاخه رسمی نظامی ایران، یعنی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را تروریستی اعلام کرد. متاسفانه، با وجود تصور بعضی از بخشهای حاکمیت در مورد احتمال حل مسئله توافق اتمی، این اقدام امریکاییها از جانب ایران تقریبا بی جواب ماند. اشتباه اول، عقب نشینی محرز ایران از حقوق حقهی اتمی خود بود که با اسودگی خاطر امریکاییها از فاصله جدی ایران از نقطه گریز اتمی، موجب پیشروی امریکاییها و تروریستی اعلام کردن سپاه شد. اشتباه دوم هم انفعال ایران در مقابل این وقاحت و وقاحتهای دیگر امریکاییها و اسرائیلیها از جمله در حمله به مراکز نظامی ایران در سوریه بود که خود موجب پیشروی بعدی انها یعنی شهادت سردار سلیمانی گشت.
سوم؛ تشریح چرایی بی میلی امریکا به درگیری گسترده با ایران هدف این نوشته نیست؛ اما تجربه شلیک به پیشرفتهترین پهپاد امریکا -که هیمنه نظامی امریکا را در هم شکسته بود- به نیکی نشان داد، امریکاییها با وجود همه حرفها و تهدیدها، نه می خواهند و نه می توانند وارد درگیری گسترده با ایران شوند. همین حالا و در همین مورد اخیر، بر خلاف موضع تیم سیاسی ترامپ که از واقعه اخیر ابراز خشنودی میکنند، مقامات نظامی امریکا از اینکه مجبور به ارتکاب چنین حماقتی بودند، شاکی هستند. عقلای نظامی امریکا، به خوبی از هزینه جنگ با ایران مطلعند و بر همین اساس هم با آن مخالفت میکنند.
چهارم؛ شلیک به پهپاد امریکایی از یک طرف، پیروزی های جدید منطقهای ایران از سوی دیگر، و ایضا رزمایش مشترک ایران با چین و روسیه، وجههی قدرتمندی از ایران در جنوب غرب اسیا ایجاد کرده بود. امریکا به راحتی میتوانست با همکاری شبه نظامیهای تروریستی وابسته به خود، سردار سلیمانی را مورد هدف قرار دهد، یا دستکم به سرعت مسئولیت آن را بر عهده نگیرد و آن را با افتخار اعلام نکند؛ اما هدف امریکاییها ازین نوع برخورد، فقط شهادت سردار نبود. سردار سلیمانی بدلیل محبوبیت بالای خود در همهی اقشار، نه فقط استراتژیست برتر دهه اخیر ایران، بلکه نماد مقاومت و نماد امنیت ملی ایران بود و ترور او، هدف قرار دادن حیثیت ایران و غرور ملی ایجاد شده است؛ اگر این فاجعه با انفعال ایران مواجه شود، عواقب آن غیر قابل چشم پوشی است.
پنجم؛ کسی که از ترس جنگ به آن پشت میکند آن را به خانه میآورد! سالها، امنیت ایران و رفع واقعی سایه جنگ از کشور، در گرو پذیرش این گزاره در دستگاه محاسباتی امریکاییها بود که هرکنش نظامی علیه ایران، با واکنش پر هزینه ایران مواجه خواهد شد. اگر شلیک به پهپاد امریکایی، تا مدتها فکر تجاوز پهپادی به ایران را از سر امریکاییها بیرون کرد و احتمال وقوع جنگ را کاهش داد، انفعال یا رضایت به واکنش حداقلی مقابل امریکاییها کشور را یک قدم به جنگ نزدیک میکند.
جنگ طلبی واقعی در چنین شرایطی، دعوت مسئولان ایرانی به سکوت در برابر این اقدام جنایت آمیز امریکاست، که کمترین عواقب آن ترور سایر فرماندهان ایرانی در آینده، و تشویق امریکاییها به ایجاد ناامنی حتی درون مرز های ایران است. نه به جنگ در چنین شرایطی از طرف امریکاییها، نه به دفاع تعبیر خواهد شد.
اگر انفعال ایران در مقابل چنین خباثتی، امریکاییها را به این نتیجه برساند، که اقدام نظامی علیه ایران بی هزینه باقی می ماند، چرا نباید دست به تهدیدات دیگری بزنند؟ وقتی امریکاییها میبینند، بخشی از فضای رسانهای ایران، در چنین شرایطی دم از کاهش تنش، و ترس از افزایش درگیریها میزند، چرا نباید به اقدامات تحریک امیز خود ادامه دهد؟ اگر نباشد واکنش سخت و تحمیل هزینههای سرسام آور به امریکا، هیچ بعید نیست که ناامنیهای بزرگی در انتظار کشور، آن هم در داخل مرزهای خودمان باشد.
ادعاهایی که با عنوان صلح طلبی از لزوم واکنش ایران ممانعت می کند، می تواند در هر زمانی وجود داشته باشد و حتی بعد تجاوز به خاک ایران، با ادعای جلوگیری از گسترش جنگ تداوم یابد! سکوت در برابر اعلان جنگ به معنی موافقت با شروع جنگ است. جنگ تنها زمانی شروع نمیشود که امریکا همچنان از شروع آن هراسان بماند.
ششم؛ در مورد آنچه ایران میتواند در واکنش به امریکا در زمینههای نظامی انجام دهد، سناریوهای متعددی از سوی کارشناسان نظامی تهیه و ارایه شده است؛ اما توجه به این نکته هم ضروری است که واکنش های ایران نباید منحصر در کنش نظامی باشد. ایران ابزارهای سیاسی متعددی هم علاوه بر اقدامات نظامی برای واکنش در اختیار دارد؛ از جمله، خروج از برجام و شروع غنی سازی بیست درصد فارغ از اینکه کشور نیاز فنی به آن داشته باشد یا نه، و خروج بررسی پالرمو و cft از دستور کار مجمع تشخیص که خسارات هر دوی آنها برای امریکا غیر قابل انکار است.